دوشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۶

جوانی

جوان ها نمی تواننددست از نقش بازی کردن بر دارند

آن ها در حالی که هنوز نا رسيده اند به دنيای آدم های رسيده

پرتاب می شوند و بايد نقش آن ها را بازی کنند بنابراين

شکل ؛ الگو و مدل آدمی را انتخاب می کنند که به نظرشان جذاب

می آيد ؛ تا حد لازم مد روز است و با هدف هايشان می خواند و

.سعی می کنند مثل او رفتار کنند 

برچسب‌ها:

یکشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۶

آداب رقص

معنی اين خنده بعد از رقص چيست ؟

مخصوصاً وقت هايی که آهنگ يک دفعه تموم ميشه ؟

برچسب‌ها:

جمعه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۶

ساده می آید

يکی شامگاه پاييزی می آيد

 :و می پرسد

«چراغ را روشن کنم ؟ »

" ئتوسو جين "

برچسب‌ها:

همدستی پنهان

لبخندی خجولانه که حکایت از یک همدستی پنهان می کرد

و شباهت به لبخند دو مردی داشت که تصادفاً در محله ای بدنام

یکدیگر را ببینند آن ها شرمسارند

 ولی از اینکه شرمساری آن ها دوجانبه است احساس شعف می کنند 

برچسب‌ها:

پنجشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۶

شیدا

سریع می ره سر اصل مطلب

بهم میگه دوستت دارم

بهم بوس میدی یا نه

برچسب‌ها:

چهارشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۶

رگ قانون

کاش می فهمیدی

زندگی محبس بی دیواری ست

و تو محکوم به حبس ابدی

و عدالت ستم معتدلیست

که درون رگ قانون جاریست

کاش می فهمیدی

چیزهاییست که باید تو بفهمی ؛ اما

بهتر آن است کمی گریه کنم

: کاش می فهمیدی

دوستی آش دهن سوزی نیست

عشق ؛ بازار متاع جنسی ست

آرزو  گور جوانمردان است

مرده از زنده

همیشه

هرآن

در جهان بیشتر است

"کیومرث منشی زاده "

برچسب‌ها:

تو یا شما

دلم می خواست بهت بگم تو

ولی فعلاً شما بهتره

برچسب‌ها:

یکشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۶

نگاه های دزدکی

مدتی است که او را می شناسم
می دانم وقتی که این طور یواشکی نگاه می کند
مانند شاگرد اول کلاس که سرانجام تصمیم به ولگردی می گیرد
از این کار احساس غلغلکی مطبوع می کند
می گذارم به اندازه کافی غلغلی شود
با یک ژست مناسب خودم را به آن راه می زنم سعی می کنم خنده ام نگیرد
ولی بدجوری دل خودم هم غنج می زند
دوباره سر به راه می شوم اورا نگاه می کنم و می خندم
طوری می خندم که فکر نکند مچش را گرفته ام
توی چشم های هم نگاه می کنیم و هر دو می خندیم

برچسب‌ها:

جمعه، دی ۲۸، ۱۳۸۶

مینی مال

امامزاده ای که باشکوه ترین نقطه کوهستان را برای مردن برگزیده است
به اداره اوقاف و تورهای زیارتی نیازندارد
" حافظ موسوی"

برچسب‌ها:

سه‌شنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۶

دزد مبارک قدم

بازرگانی بود بسیار مال ؛ اما به غایت دشمن روی [ زشت ] و گران جان و زنی داشت روی چون حاصل نیکوکاران و زلف چون نامه گنهکاران ؛ شوی بر او به بلا های جهان عاشق و او نفور وگریزان که به هیچ تأویل تمکین نکردی و ساعتی مثلاً به مراد او نزیستی . . . و مرد هر روز مفتون تر می گشت . تا یک شب دزدی در خانه ایشان رفت ؛ بازرگان در خواب بود ؛ زن از او بترسید ؛ و او را محکم در کنار گرفت . از خواب درآمد وگفت این چه شفقت است و به کدام وسیلت سزاوار این نعمت گشتم ؟ چون دزد را بدید آواز داد که : ای شیر مرد مبارک قدم ؛ آنچه خواهی حلال پاک ببر که به یمن قدم تو این زن بر من مهربان شد
( نصرالله منشی ؛ کلیله و دمنه )
:نظیر
. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد

برچسب‌ها:

چهارشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۶

ایمان مومنان

دین برحق نیازی به تایید نیروهای مادی ندارد
مخالفت مادیون تنها اعتقاد را محکم تر می کند

برچسب‌ها: