دوشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۱

����� ��� ���

ياد باد آنكه نهانت نظري با مابود اثر مهر تو بر چهره ما پيدا بود

سه‌شنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۱

سلام ....... شروع يك پايان يا پايان يك شروع ؟

یکشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۱

رسم عاشق كشي و شيوه شهر آشوبي جامه اي بود كه بر قامت او دوخته بود

پنجشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۸۱

تو بزرگ شدي من هم بزرگ شدم

چهارشنبه، آبان ۲۲، ۱۳۸۱

تواضع نعمتي است كه بر آن حسد نبرند

چهارشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۱

قبل از هر چيز لاز م است درباره مطا لبي كه قرار است در اين طومار بنگارم توضيحي بدهم در درجه اول توصيه ميكنم اين مطالب را نخوانيد چون اين مطالب در جهت منافعي خاص به نگارش در آمده اند كلا ابتدا به ساكن منظور نويسنده اثتثنا ً اضافه گويي ميباشد البته در نگاه اول چنين به نظر ميرسد اما شايد با يك نگاه كلي بتوان نتايج جالب ديگري را نيز در آن يافت واما مطا لب: عده اي معتقد ند سبكهاي مختلف در عرصه هاي مختلف امكان ظهور دارند سبكي وجود دارد كه در آن هنرمند تلاش مي كند تنها به بيان احساسي بپردازد كه در همان لحظه دارد كاملاً آزاد ورها بدون انديشيدن به موضوعي خا ص در اصل هنرمند تلاش ميكند كه تلاشي نكند فقط و به تنهايي تنها كاري كه بايد بكند اين است كه اجازه دهد كه رسوبا ت ذهنش بيرون بريزد به نظر ميرسد، اين هم براي هنرمند خوب است هم برا ي كسي كه از هنر اين هنرمند بهره ميبرد ميتوان فايده اي را كه به هنر مند مي رساندرا اينگونه تصور كرد كه به نوعي هنرمند خانه تكا ني مي كند (خوب منم مي دونم كه حوصله خوندن اين چيزا را ندارين من كه گفتم اينجا را نخونيد اصلا اين قسمت و فاكتور بگيريد) پيروي مطا لب بالا قصد دارم به عنوان نمونه در جهت رشد فرهنگ ادبيات تجربي تلا شي هر چند اندك بكنم پيش از آن لازم است نكته اي را متذكر شوم: شايد در اين نوع از بيان ، به نظر بر سد كه هنرمند تلاش ميكند عقده هاي خودرا بيان كند واز آنها خلاص شود اما اكيداً اين مساله را رد ميكنم زيرا به بيان در آوردن فكري كه در يك لحظه به ذهن انسان خطور ميكند و با سرعتي ما فوق صوت ياهر چيز ديگري ميگذرد هرگز معني كالبد شكافي عقده هاي رواني را نميدهد شايد بتوان اين نام را روي آ ن گذاشت : ((مبنايي براي سنجش محدوده(محيط – محاط) يا دايره رواني انسان)) يا اصلاً شايد يك برد سنج براي روان انسان( كنه وبنه )انسان باشد تازه اين يكي از امكانات اين فرايند هنريست بهتر آن است كه بيش از اين سخنراني نكنم و به اصل مطلب بپردازم واينك نمونه اي بر اين مدعا خب از كجا شروع كنم نه واقعاً باور كنيد شروع كردم هر چند شايد بگوييد تفاوتي با قبلش نداره ولي همين كه وارد بحث هاي گسترده تر شويم به اصل ماجرا پي ميبريد لطفاً اگر مطا لب را از اول نخوانديد از اول بخوانيد حتماً كه نبايد از مبتكرين شروع كرد مثلاً به سادگي ميشه از اسم يك هنر پيشه گفت آقاي داريوش ارجمند خانم ليلا حاتمي ولش كن بابا حوصله اش را نداريم يا مواردي كه به ذهن هر كسي مي آد اصلاً هر روز با ش سرو كار داريم خدا پيامبر كشور ايران آمريكا انگليس اداره هاي ژاپن ماشين آخرين مدل فرهنگ مترقي روشنفكري دين و مذهب فوتبا ل ورزشهاي باستاني.... خلاصه مي خوام بگم زندگي ما را اين چيزها وامثال اين چيزا پر كرده اين عمر ماست كه به پاي اين چيزا مي گذرونيم من كه گفتم اينجا را نخونيد واقعاً دوست داريد چه مطلبي را بخوانيداز تجربيا ت شخصي خوشتان مي آيد كاملا مبهوت شده بودم كم كم داشتم حا لت طبيعي خودم را از دست ميدادم شايد هيچ كسي به اين زيبايي نبود نمي دانم شايد من عادت به ديدن چنين كسا ني نداشتم هر كس ديگري هم آنجا بود اينقدر متعجب نميشدم ولي با ديدن او كسي كه اصلاً به قيافه اش نمي آمد آينده اش چنين باشد كسي كه آرزوهاي بزرگ در سر داشت به طرحها و پروژه هاي بزر گ مي انديشيد اتم به اتم مواد را ميدانست بهترين كار ها در انتظار ش بودند او انسان ركي بود بي مزه ترين طرح ها را حتي اگر از طرف بهترين دوستش بود چنان مسخره ميكرد كه گونه هاي طرف چنان سرخ ميشد كه سرش را بلند نمي كرد كاملا پشيمان شده بود اين را از نگاه معصومانه اش به راحتي ميشد خواند سفرنامه آمريكا هر چقدر هم كه شاخ وبرگش بدهي با ز هم چشم اين خلا يق به دنبال بقيه اش است اگر توي يكي از دانشگاه هاي ايران درس خوانده باشي ميتواني منظور من را بهتر مز مزه كني در سكوت نگاه ها معلق زدن وتو در انتظار جمله اي ناگاه اگر به دنبال بهترين دستور آشپزي امسا ل هستيد مطمئن باشيد آن را به سادگي نخواهيد يافت اگردوست داريد به اينجا برويد ولي مطمئنم آن چيزي را كه ميبينيد باور نمي كنيد مسئول قفسهاي باغ وحش هاي ايران براي اوقا ت فراغت حيوا ناتش چه ميكند ؟!.... هيچ از خود پرسيده ايد استخر هاي سرپوشيده ايران از چه زماني در ايران راه اندازي شده اند خب اصلاً مهم نيست چون من هم نمي دانم نظرتان در باره مسابقات رالي ايران چيست من فكر ميكنم چنين مسابقات پر هيجاني را اگر اصلا نمي داشتيم باز هم اتفاق خاصي نمي افتاد چه تفا وتي ميكند فلان آقا يا فلان خانم با هزار دبدبه وكبكبه دراين مسابقات اول بشود يا نشود خيلي فرق ميكند كه شما باران را اشك آسمان بدانيد يا آب دهان آسمان يا (همان چيزي كه الان از روي شيطنت به ذهنتان آمد) يا بدانيد در اثر بر خورد دو توده ابر چنين باراني باريده ؟! شايد هم طي تلاش هاي شبا نه روزي نوع ملكول هايش هم بدانيد از عشق كه ديگر نگو ونپرس كه هر چه عاشق ومعشوق تكراري تر ميشوند بر قدمتشان افزونتر خب بسه ديگه چرا سر من داد ميزنيد بريد هر كاري دوست داريد بكنيد من كه مجبورتون نكردم اينجا را بخونيد ولي لطفاً اينجا را ول كن برو اون بالا بالاخره يه نوشته هاي ام اون بالا منتظرن كه افتخار بدي بري بخونيشون من كه داستان علمي تخيلي تعريف نمي كنم الان هزارتا از اين كتابا چاپ ميشه يكي از يكي (هرچي ميخواهيد در اين پرانتز قرار دهيد) كتاب شعر استاد بزرگ ( مثل خط بالا ).... را خوانده ايد واقعاً معركس رو دست نداره لخت و برهنه وعور دويد وسط اتاق نگاهي به اين طرف و اون طرف انداخت دلش مي خواست بازم لخت بپره توي استخر و از اونجا مستقيم بره توي سوناي خشك ودوباره تا يه ذره خواب اومد توي چشمش همون طور بدو بدو بره سوناي تر وبعد م تا دير نشده برگرده به سياره خودشون وقتي به تن اورانيومي خودش نگاه ميكنه ميگه صد رحمت به فولاد نپخته ولايت خودمون زود لباساشو مي پوشه و تا صبح نشده سوار سفينه نجاتش ميشه واستخر وسونا هاي بد مزه تهران وترك ميكنه آخه به اينم ميگن عروسي عروس با هزار قلم آرايش ميگه اين بهترين روز زندگيمه ميخوام همه برام سنگ تموم بذارن انگار كه سنگ تموم يعني توي همه چيز بايد افراط بشه سود آور ترين معامله تجاري با ضمانت كامل مهمترين مواد امتحاني در سا ل اخيرليسانس و فوق ليسانس كار شناسي وكارشناسي ارشد وحتي مقطع دكترا بدون هيچ رقيبي همچنان بهترين هستند تا به حال حمام هاي عمومي محلي براي فرو ريختن چركهاي عموم مردم بوده است . اما در قرن اخير به دليل كم توجهي اين مكان ها حتي فرصت تبديل به موزه را هم نداشته اند نامه هاي سر به مهر كي سر از تخم در مي آورند گوشتهاي فاسد اعم از گوشت قرمز وگوشت مرغ حا لا كه فاسد شده اند چه بايد كرد تيم ملي ما نبايد دچار مسائل حاشيه اي بشود اگر هم شد همه مقصرند به جز آن كسي كه مقصرنيست در مناطق آب وهوايي مختلف رودخانه ها شرايط متفاوتي دارند اين طبيت جغرا فياست بايد از كوه ها آموخت شايد از نظر ادبي رابطه كوه و انسان رابطه معلم وشاگردي باشد . كسي چه ميداند اگر از ناز كردن وبا نگاهي غمزه آلود به اطرافتان نگاه كردن خسته شده ايد خب دست از اين كار بكشيد مطمئن باشيد از اين شلم شوربا تر نميشود در اتوبوس شهري نشسته اي باران هم ميبارد . به اندازه تمام دنيا هم وقت داري، بغل دستيت هم برايت قصه حسن كرد شبستري را ميگويد يا دارد يك جك تكراري را به نفع يا ضرر كردها يا تركها سر هم ميكند اصلاً احساس نمي كني او هماني است كه تو ميخواهي او نمي تواند تو را به اوج لذت برساند ديگر چيزي از او نماده كه لمس نكرده باشي تمام تواناييها ونيرو هاي درونيش را شناخته اي اوج وحضيض احساساتش را مي شناسي ابتدا وانتهايش را به وضوح ديده اي . ديگر چيزي براي كشف شدن نمانده است هر چند كه او وجود كوچكي دارد، وهمه چيزش خلاصه شده از چيزهاي پست زمينيست با تمام حماقتهايش با ز هم نيرويي در تو وجود دارد كه او را از تمام دنيا بيشتر دوست مي داري خوب به روي خودتان هم نمي آوريد نشسته ايد داريد اينجا را ميخوانيد كه مثلا ً چه بشود ميدوني زار زار گريه كردن يعني چه .ميدونم اگه هم بدوني نمي توني درست بيانش كني . يه سوال گريه چه ربطي به عرفان وعشق وحا ل داره!؟ اخم نكن ديگه راس ميگم ديگه .باشه ديگه نميگم((ديگه)) ولي ديگ ديگه قديمه شده از اين به بعد ميگم قابلمه. خودمم ميدونم كاملا بي مزه بود . ولي قرار نيست كه من انجا با مزه بازي در بيارم دليلشم اينه كه دوست ندارم شما مقابل من كم بياربن بالاخره اين بي مزه بازي من به شما اين فرصت ميده كه چند تا جمله اي را كه تا اين لحظه زندگيتون ياد گرفته ايد به شكل متلك بار من كنيد اين از نظر اصول هنري تئا تر با عث برقراري ارتباط با مخاطب ميشه . هر چند موجب ضعيف بودن كار ميشود ولي اعتماد به نفس شما را كه زياد ميكند. كار وكاسبي چطوره اگر به دنبال يك فرصت استثنا يي هستيد تا پولدار شويد، را ه درستت تجارت را علاقه داريد بياموزيد (چه از نوعIT اش جه از نوع غيرIT اش) هر چقدر دوست داريد دوست داشته باشيد خيالي نيست ولي اين را بگويم ما از قبل تر ها زنبيل گذاشته ايم پس لطفا ً برويد آ خر صف اگر حوصله اش را نداريد خب بيايد جلوي خودم الكي به بقيه ميگويم برايت جا گرفته ام (ببخشيد خودماني شدم پس در نتيجه برايتان صحيح است) خلا صه اين كه مگويم بياي جلوم يعني اگر سوالي داشتي (بذار بعداً بپرس ) ولي حالا اگه كمكي از دستم بر ميآد فقط تو بخواه تا ببينم چي كارش ميشه كرد. البته فقط راهنماي هاي خردمندانم مربوط به امور تجاري واقتصادي نيست در زمينه ازدواج وغيره هم ميتونم راهنماييت كنم هر چند يكي هم بايدخودمو راهنمايي كنه پژوهشي مقاله اي طرحي كنفرانسي تحقيقي اطلا ت طبقه بندي شده اي چيزي خواستين اصلاً خجالت نكشيدا پشيمان نمي شويد آخيش .... سرم را زير انداختم حسابي احساس شرم و حيا م گل كرده بود نمي تونستم توي چشماش نگاه كنم. اومد جلوتر سينه اش را اورد بالا وسينه به سينه من وايساد نفسش را توي سينش جمع كرده بود سر من همچنان پايين بود و مغزم كار نمي كرد نمي دانستم چه عكس العملي بايد از خودم نشون بدم .نگاهم همون طور رو به پايين به پا هاي لخت اون خيره شده بود نمي دونم اون لحظه قيافم چه شكلي شده بود نميدونم چرا اين قدر با واژه بوسيدن وبوسيده شدن در آن لحظه احساس بيگانگي ميكردم تنفر نداشتم ولي برام اون مزهُ سابق را نداشت. يواش يواش داشت اين وضعيت طولاني ميشد به من هم سخت ميگذشت كم كم در اون سكوت سحر آميز وعجيب صداي تالاپ تالاپ قلبم و ميشنيدم. اين حالت خيلي توي زندگي من كم پيش مي اومد. حتي تا به حا ل ندشده بود سر سختترين امتحانم هم كه تازه هيچي ام براش نخونده بودم پيش بياد كه صداي قلبم و بشنوم. اعتراف ميكنم كه دست و پاي خودم و گم كرده بودم. گرمي نفسش را احساس ميكردم، از آهنگ نفسش سعي ميكردم احساسش را بفهمم درست مثل يك رهبر اركستر كه در تمام طول عمرش در حال كلنجار رفتن با نتهاي موسيقي. نمي دونم چرا اين طور فكر ميكردم كه داره من را به خودش دعوت مي كنه،يعني در اصل معني ديگه اي نمي تونست داشته باشه. جرات دست زدن بش و نداشتم انگار برام كاملاً رويايي شده بود، بزرگ ودست نيافتني اين موضوع لذت من را دو چندان مي كرد، وبه همون اندازه كاره من را سخت وسخت تر. نمي دونستم از كجا بايد شروع كنم ولي اين را ميدونستم، كه كسي كه بايد شروع كنه من هستم. ولي هر لحظه كه ميگذشت بجاي اينكه بيشتر با اون آشنا بشم اون بيشتر برام به شكل يه معما در ميامد،با اينكه بارها ديده بودمش ولي چهرشو ، رنگ چشماشو گونه هاي ظريفشو لبهاي زيباشو ابروهاي عاشق كشش شولبخند هاي پرمحبتشو ناز صداشو .... هيچكدومو يادم نمي امد. اصلاً به خاطر نمي اوردم چرا بعضي موقع ها يه دفه يه جرغه هايي توي ذهنم ميزد، ولي اينطور نبود هر وقت اراده كنم جلوي چشمم باشه . هر دم از روي تو نقشي زندم راه خيال با كه گويم كه در اين پرده چه ها مي بينم واقعاً ميخواستم لمسش كنم وتمام زندگيم و به پاش بريزم ولي من حتي جرات ندا شتم كه نيگاش كنم .نه اينكه فكر كنين خجالتي ام يا ازش ميترسم نه صد ها شايد هم ميلياردها دختر زيبا تر از اون روي كرهُ زمين هست كه خودم هم با خيلي از اونها بر خورد كردم،خيلي هم با هاشون احساس راحتي كردم .حتي نسبت به بعضيا شون اونقدر بي اعتنا بودم كه اصلاً يادم رفته پيششون هستم. ميدوني مساله اصلي چيه نمي دونم اين معنا يا احساس را توي چه كلمه اي بريزم شايد همون جذابيت كه حتي از زيبايي هم بيشتر در من رسوخ كرده ، شايدم شخصيت خاص اونه !!!! (علامت گيجي) به خودم امدم ديگه وقت دست دست كردن نبودبايد كار را يه سره ميكردم. فوقش موفق نميشدم ودوباره تلاش ميكردمسرم را بلند كردم وبه روبروم خيره شدم ،آماده شم براي لمس كردنش ناز ونوازش كردنش ديگه اختيارم و از دست دادم انگار ديگه خودم نبودم قلمو را ورداشتم يادم نيست تركيب رنگم چي بود ولي فوق العاده بود ديگه ميدونستم مي خوام روي بوم چي بكشم، اصلاً بايد از همون اول از سر شروع ميكردم خودمم نمي دونم چي شد اول از همه از پا ها شروع كردم ومدتي به اندازه يك قرن عشقي به اون پا هاي لخت خيره شدم.فكر كنم اين نقاشي آخرش بيشتر از همه به مادرم شبيه باشه حا لا كه لجبازي كردين وتا آخرش را خوندين اگه راست ميگين يه باره ديگه از اول بخونين ( البته اصولا اين متن براي كسايي كه حرف گوش كن نيستن همون يه بار افاقه ميكنه ولي بالاخره موارد نادري هم وجود دارند) از دوحال خارج نيست يا حرف گوش كن شده ايد و ديگر اين متن رانميخوانيد يا اينكه دوباره شروع مي كنيد به خوندن!!!

شنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۱

گفتگو آيين درويشي نبود ور نه با تو ماجراها داشتيم