سه‌شنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۱

چیزی نمانده بود

ديگر چراغ هم حوصله روشن شدن نداشت چيزي براي نشان دادن نمانده بود اما هنوز هيچ ، معني پوچي نداده بود حالي نبود ، ولي يادش كه مانده بود در عمق جان ودلم زمزمه ميكرد : تا صبح وصال چيزي نمانده بود (پسرخوب)

برچسب‌ها: