سه‌شنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۱

در آن سالهايي كه خارج از ايران بودم نگاهم نسبت به كشورم كاملا فرق كرده بود به نوعي علاقه ام چند برابر شده بود بر خلاف عده اي كه آنجا دچار بحران هويت شده بودند گويي من بار ديگربا نگرشي تازه تر به به باز خواني خود مي پرداختم و چه بسيار تفكرات جديدي كه در اين دوران با تجربياتي نا متناسخ در من شكل گرفت در بر خورد با هر چيزي به خوبي مي توانستم تفاوت ها را در يابم اصلا در نتيجه مقايسه كردن شناخت بهتر وشفاف تري حاصل مي شود مدتي درمدرسه روس ها در خواندم البته بيشتر براي آموختن زبان روسي بود ،در اين مدرسه تمام معلم ها از معلم فيزيك گرفته تا معلم ورزش همه زن بودند حتي مدير مدرسه و سرايدارش هم خانم بودند در مورد دانش آ موزان هم وضع چندان تفاوتي نداشت در كلاسي كه من بودم 11 دختر درس مي خواندند و4 پسر اين در اقليت بودن پسرها نسبت به دختر ها مسا ئلي را بوجود مي آورد كه جالب – خنده دار وگاهي غم انگيز بود سعي مي كنم در آينده تا جايي كه به خاطر مي آورم اين ماجرا ها را تعريف كنم