یکشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۶

خندیدن یا نخندیدن

با فوژان راه میفتیم برای قدم زدن واقعاً فکرای خنده داری داره
از حرف هایی که می زنه می فهمم توی یک دنیای دیگه سیر می کنه
یه پوزخند تحویلش میدم و بهش میگم فوژان تو خیلی ساده ای
جواب پوزخندم را با یک خنده معنی دار می گیرم
دوباره شروع میکنه به تعریف کردن قصه های خنده دار
برای اینکه خوشحال بشه می خندم دوباره سرحال میشه وشیطون
میبینم جلوی یک مغازه خیلی شیک ایستاده زل زده و بادقت داره یک آگهی را میخونه
میرم جلو ببینم چه خبره نوشته : به یک کارگر ساده نیازمندیم
فوژان وارد مغازه میشه منم دنبالش میرم
با جدیت میره جلو از صاحب مغازه می پرسه
شما کارگر ساده می خواستید
میگه : بعله
فوژانقلی : چقدر ساده
ساکت میشیم بعدبه هم نگاه می کنیم
الان نمی دونم اگه بخندم خوشحال میشه یا نه

برچسب‌ها: