جمعه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۷

عاشق

 

عاشق نصف بيشتر دخترای شهرمونم

به هيچکدوم هم هيچی نگفتم

برچسب‌ها:

چهارشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۷

خوشبختی

همه ما خودمان را چنين متقاعد ميكنيم كه با ازدواج زندگي بهتري خواهيم داشت، وقتي بچه دار شويم بهتر خواهد شد، و با به دنيا آمدن بچه‌هاي بعدي زندگي بهتر... ولي وقتي مي‌بينيم كودكانمان به توجه مداوم نيازمندند، خسته ميشويم. بهتر است صبر كنيم تا بزرگتر شوند. فرزندان ما كه به سن نوجواني ميرسند، باز كلافه ميشويم، چون دايم بايد با آنها سروكله بزنيم. مطمئناً وقتي بزرگتر شوند و به سنين بالاتر برسند، خوشبخت خواهيم شد. با خود ميگوييم زندگي وقتي بهتر خواهد شد كه : همسرمان رفتارش را عوض كند،يك ماشين شيكتر داشته باشيم، بچه هايمان ازدواج كنند، به مرخصي برويم و در نهايت بازنشسته شويم... حقيقت اين است كه براي خوشبختي، هيچ زماني بهتر از همين الآن وجود ندارد. اگر الآن نه، پس كي؟ زندگي همواره پر از چالش است. بهتر اين است كه اين واقعيت را بپذيريم و تصميم بگيريم كه با وجود همه اين مسائل، شاد و خوشبخت زندگي كنيم. خيالمان ميرسد كه زندگي، همان زندگي دلخواه،  موقعي شروع ميشود كه موانعي كه سر راهمان هستند ، كنار بروند: مشكلي كه هم اكنون با آن دست و پنجه نرم ميكنيم، كاري كه بايد تمام كنيم، زماني كه بايد براي كاري صرف كنيم، بدهي‌هايي كه بايد پرداخت كنيم و ... بعد از آن زندگي ما، زيبا و لذت بخش خواهد بود! بعد از آنكه همه اينها را تجربه كرديم، تازه مي فهميم كه زندگي، همين چيزهايي است كه ما آنها را موانع مي‌شناسيم. اين بصيرت به ما ياري ميدهد تا دريابيم كه جاده‌اي بسوي خوشبختي وجود ندارد. خوشبختي، خودٍ همين جاده است. پس بياييد از هر لحظه لذت ببريم. براي آغاز يك زندگي شاد و سعادتمند لازم نيست كه در انتظار بنشينيم: در انتظار فارغ التحصيلي، بازگشت به دانشگاه، كاهش وزن ، افزايش وزن، شروع به كار، ازدواج، شروع تعطيلات، صبح جمعه، در انتظار دريافت وام جديد، خريد يك ماشين نو، باز پرداخت قسطها، بهار و تابستان و پاييز و زمستان، اول برج، پخش فيلم مورد نظرمان از تلويزيون، مردن، تولد مجدد و... خوشبختي يك سفر است، نه يك مقصد. هيچ زماني بهتر از همين لحظه براي شاد بودن وجود ندارد. زندگي كنيد و از حال لذت ببريد. اكنون فكر كنيد و سعي كنيد به سؤالات زير پاسخ دهيد: 1. پنج نفر از ثروتمندترين مردم جهان را نام ببريد. 2. برنده‌هاي پنج جام جهاني آخر را نام ببريد.3. آخرين ده نفري كه جايزه نوبل را بردند چه كساني هستند؟4. آخرين ده بازيگر برتر اسكار را نام ببريد. نميتوانيد پاسخ دهيد؟ نسبتاً مشكل است، اينطور نيست؟ نگران نباشيد، هيچ كس اين اسامي را به خاطر نمي آورد. روزهاي تشويق به پايان ميرسد! نشانهاي افتخار خاك مي گيرند! برندگان به زودي فراموش ميشوند! اكنون به اين سؤالها پاسخ دهيد:1. نام سه معلم خود را كه در تربيت شما مؤثر بوده‌اند ، بگوييد. 2. سه نفر از دوستان خود را كه در مواقع نياز به شما كمك كردند، نام ببريد. 3. افرادي كه با مهربانيهايشان احساس گرم زندگي را به شما بخشيده‌اند، به ياد بياوريد.

 4. پنج نفر را كه از هم صحبتي با آنها لذت ميبريد، نام ببريد. حالا ساده تر شد، اينطور نيست؟ افرادي كه به زندگي شما معني بخشيده‌اند، ارتباطي با "ترين‌ها" ندارند،ثروت بيشتري ندارند، بهترين جوايز را نبرده‌اند، ... آنها كساني هستند كه به فكر شما هستند، مراقب شما هستند، همانهايي كه در همه شرايط، كنار شما ميمانند . كمي بيانديشيد. زندگي خيلي كوتاه است. و شما در كدام ليست قرار داريد؟ نميدانيد؟ اجازه دهيد كمكتان كنم. شما در زمره مشهورترين نيستيد...، اما از جمله كساني هستيد كه براي درميان گذاشتن اين پيام در خاطرمن بوديد. مدتي پيش، در المپيك سياتل، 9 ورزشكار دو و ميداني كه هركدام گرفتار نوعي عقب ماندگي جسمي يا روحي بودند، بر روي خط شروع مسابقه دو 100 متر ايستادند، مسابقه با صداي شليك تفنگ، شروع شد. هيچكس ، آنچنان دونده نبود، اما هر نفر ميخواست كه در مسابقه شركت كند و برنده شود. آنها در رديفهاي سه تايي شروع به دويدن كردند، پسري پايش لغزيد ، چند معلق زد و به زمين افتاد، و شروع به گريه‌ كرد. هشت نفر ديگر صداي گريه او را شنيدند. حركت خود را كند كرده و از پشت سر به او نگاه كردند... ايستادند و به عقب برگشتند... همگي... دختري كه دچار سندرم دان (ناتواني ذهني) بود كنارش نشست، او را بغل كرد و پرسيد "بهتر شدي ؟" پس از آن هر 9 نفر دوشادوش يكديگر تا خط پايان گام برداشتند. تمام جمعيت روي پا ايستاده و كف زدند. اين تشويقها مدت زيادي طول كشيد. شاهدان اين ماجرا، هنوز هم در باره اين موضوع صحبت ميكنند. چرا؟ زيرا از اعماق درونمان ميدانيم كه در زندگي چيزي مهمتر از برنده شدن خودمان وجود دارد. مهمترين چيز در زندگي، كمك به سايرين براي برنده شدن است. حتي اگر به قيمت آهسته تر رفتن و تغيير در نتيجه مسابقه اي باشد كه ما در آن شركت داريم.

برچسب‌ها:

شنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۷

لحظه های دیدنی

هنگام محاسبه اعداد هنگام جمع  و تفريق و هنگام گرفتن پول های خرد و کلان

 وقتی دچار ترديد در محاسبه می شوی

و هنگامی که سکوت می کنی و سعی ميکنی ذهنی محاسبه کنی

وقتی نگاهت به جايی خيره می ماند و درمانده می شود و از اول محاسبه می کنی

کلافه که می شوی وای که چقدر اين لحظات ديدنی می شوند

معصوميت کودکی را در چهره ات می بينم که می خواهد پاسخ سوالی را بدهد

و تمرکزی مطلوب می کند به ياد خاطره هايی می افتم که هنوز تازه اند

 

برچسب‌ها:

پنجشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۶

دختر کلاسمان

 

بابا به خدا من اعصاب ندارم ؛ همين که با اون قد و بالای رعنات هر دفعه

می آی جلوی من ميشينی برای اينکه از کلاس هيچی نفهمم کافيه

حالا اون بند سوتينت رو هم انداختی بيرون و هی اون موهای بلوندت رو با انگشت

می گيری و تاب می دی ... شورتت هم که از شلوارت زده بيرون و پيرهنت هم که

نصفه ونيمه اس ؛ آخه خوشگله اينجا مثلاٌ کلاس درسه ها

توروخدا هر روز که داری از خونه ميای بيرون يه خورده به اين فکر کن  که

يه بابايی تو کلاس هست که به خدا اعصاب نداره 

 

برچسب‌ها:

دوشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۶

جوانی

جوان ها نمی تواننددست از نقش بازی کردن بر دارند

آن ها در حالی که هنوز نا رسيده اند به دنيای آدم های رسيده

پرتاب می شوند و بايد نقش آن ها را بازی کنند بنابراين

شکل ؛ الگو و مدل آدمی را انتخاب می کنند که به نظرشان جذاب

می آيد ؛ تا حد لازم مد روز است و با هدف هايشان می خواند و

.سعی می کنند مثل او رفتار کنند 

برچسب‌ها:

یکشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۶

آداب رقص

معنی اين خنده بعد از رقص چيست ؟

مخصوصاً وقت هايی که آهنگ يک دفعه تموم ميشه ؟

برچسب‌ها:

جمعه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۶

ساده می آید

يکی شامگاه پاييزی می آيد

 :و می پرسد

«چراغ را روشن کنم ؟ »

" ئتوسو جين "

برچسب‌ها:

همدستی پنهان

لبخندی خجولانه که حکایت از یک همدستی پنهان می کرد

و شباهت به لبخند دو مردی داشت که تصادفاً در محله ای بدنام

یکدیگر را ببینند آن ها شرمسارند

 ولی از اینکه شرمساری آن ها دوجانبه است احساس شعف می کنند 

برچسب‌ها:

پنجشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۶

شیدا

سریع می ره سر اصل مطلب

بهم میگه دوستت دارم

بهم بوس میدی یا نه

برچسب‌ها:

چهارشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۶

رگ قانون

کاش می فهمیدی

زندگی محبس بی دیواری ست

و تو محکوم به حبس ابدی

و عدالت ستم معتدلیست

که درون رگ قانون جاریست

کاش می فهمیدی

چیزهاییست که باید تو بفهمی ؛ اما

بهتر آن است کمی گریه کنم

: کاش می فهمیدی

دوستی آش دهن سوزی نیست

عشق ؛ بازار متاع جنسی ست

آرزو  گور جوانمردان است

مرده از زنده

همیشه

هرآن

در جهان بیشتر است

"کیومرث منشی زاده "

برچسب‌ها:

تو یا شما

دلم می خواست بهت بگم تو

ولی فعلاً شما بهتره

برچسب‌ها:

یکشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۶

نگاه های دزدکی

مدتی است که او را می شناسم
می دانم وقتی که این طور یواشکی نگاه می کند
مانند شاگرد اول کلاس که سرانجام تصمیم به ولگردی می گیرد
از این کار احساس غلغلکی مطبوع می کند
می گذارم به اندازه کافی غلغلی شود
با یک ژست مناسب خودم را به آن راه می زنم سعی می کنم خنده ام نگیرد
ولی بدجوری دل خودم هم غنج می زند
دوباره سر به راه می شوم اورا نگاه می کنم و می خندم
طوری می خندم که فکر نکند مچش را گرفته ام
توی چشم های هم نگاه می کنیم و هر دو می خندیم

برچسب‌ها:

جمعه، دی ۲۸، ۱۳۸۶

مینی مال

امامزاده ای که باشکوه ترین نقطه کوهستان را برای مردن برگزیده است
به اداره اوقاف و تورهای زیارتی نیازندارد
" حافظ موسوی"

برچسب‌ها:

سه‌شنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۶

دزد مبارک قدم

بازرگانی بود بسیار مال ؛ اما به غایت دشمن روی [ زشت ] و گران جان و زنی داشت روی چون حاصل نیکوکاران و زلف چون نامه گنهکاران ؛ شوی بر او به بلا های جهان عاشق و او نفور وگریزان که به هیچ تأویل تمکین نکردی و ساعتی مثلاً به مراد او نزیستی . . . و مرد هر روز مفتون تر می گشت . تا یک شب دزدی در خانه ایشان رفت ؛ بازرگان در خواب بود ؛ زن از او بترسید ؛ و او را محکم در کنار گرفت . از خواب درآمد وگفت این چه شفقت است و به کدام وسیلت سزاوار این نعمت گشتم ؟ چون دزد را بدید آواز داد که : ای شیر مرد مبارک قدم ؛ آنچه خواهی حلال پاک ببر که به یمن قدم تو این زن بر من مهربان شد
( نصرالله منشی ؛ کلیله و دمنه )
:نظیر
. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد

برچسب‌ها:

چهارشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۶

ایمان مومنان

دین برحق نیازی به تایید نیروهای مادی ندارد
مخالفت مادیون تنها اعتقاد را محکم تر می کند

برچسب‌ها:

چهارشنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۶

احساسات غیرمترقبه

چون می دونم با هوشی
فقط یک لبخند موذیانه می زنم

برچسب‌ها:

دوشنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۶

بیگانه ای دوگانه

متهم ردیف اول جواب قاضی را نمی داد
اولین برف زمستان چشمش را گرفته بود

برچسب‌ها:

میلان کوندرا

آن دو ساعت نشستن در کنار او و فکر کردن به او
باید مرا روی طول موج او قرار داده باشد
حالا که کمی از او دور شده بودم می توانستم احتیاط کاری را کنار بگذارم
. و اجازه بر وبر نگاه کردن را به چشم هایش بدهم

برچسب‌ها:

لحظه ها

وقتی که آدامس می جوی و می خندی
خوشگل تری

برچسب‌ها:

چهارشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۶

حسین منزوی

دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست
آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست
( حسین منزوی )

برچسب‌ها:

جعبه سیاه

ما شاهد سقوط حقیقت
ما شاهد تلاشی انسان
ما صاحبان واقعه بودیم
واینک درون خاطره دودیم
شعر سپید نیست که خوانیش
این جعبه سیاه سقوط است
( شفیعی کدکنی )

برچسب‌ها:

چهارشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۶

تئوری های فوژانقلی

:ازش می پرسم
بالاخره ما نفهمیدیم تو می خواهی چشم و گوش بسته باشه یا باز _
من کسی را می خوام که چشم و گوشش باز باشه ولی تظاهر به چشم و گوش یسته بودن بکنه _

برچسب‌ها:

دوشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۶

اشتیاق

دلم می خواست به طرفش بروم
اما بیشتر از فقدان جرات دچار فقدان کلمه شده بودم
قلبم سرشار بود و ذهنم خالی
بنابراین فقط او را تعقیب کردم

برچسب‌ها:

شنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۶

شعر قیصر امین پور

هرچه می دوم
با گمان رد گام های تو
گم نمی شوم
راستی
در میان این همه اگر
تو چقدر بایدی
زنده یاد قیصر امین پور
برگرفته از کتاب شعر گلها همه آفتابگردانند

برچسب‌ها:

فعل بی فاعل

باری من تو بی گناهیم
او نیز تقصیری ندارد
پس بی گمان این کار
کار چهارم شخص مجهول است
قیصر امین پور

برچسب‌ها:

سه‌شنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۶

تردیدهای نوین

بتهون دچار تردید شده بود
نمی دانست برای مبایلش چه آهنگی را انتخاب کند
سرانجام گفت : مرا به زمان خودم برگردانید

برچسب‌ها:

سه‌شنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۶

آزادی

اگر ملتی چیزی را بر آزادی ترجیح دهد همه چیز را از دست خواهد داد
رنار
*
انسان آزاد کسی است که بدون آنکه ناچار باشد بهانه ای درست کند
دعوت به یک مهمانی را رد کند
موام
*
اشک عرق و خون هرگز بی نتیجه نمی ماند
مثل انگلیسی

برچسب‌ها:

دوشنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۶

سیمپسون ها در دیکشنری

اضافه شدن تکیه کلام های سیمپسون ها به مجموعه معتبر آکسفورد
شاید دلیل دیگری بر اثبات محبوبیت سیمپسون ها باشد
: یکی از جملات هومر سیمپسون که وارد دیکشنری آکسفورد شده این است
ببینید بچه ها شما یه سختی تلاش کردید و به طرز افتضاحی شکست خوردید
درسی که از این اتفاق می گیریم این است که هرگز تلاش نکنید

برچسب‌ها:

یکشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۶

کالیکلماتورهای پرویز شاپور

هر درخت پیر صندلی جوانی می تواند باشد #
گربه ها وقتی از درخت بالا می روند به ریش جاذبه زمین می خندند #
زندگی بین تولد و مرگم فاصله انداخت #
ساعت به ریش ضرب المثل وقت طلاست می خندید #
پرویز شاپور

برچسب‌ها:

چهارشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۶

فاضل نظری

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند
تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند
پوشانده‌اند "صبح" تو را "ابرهای تار"
تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن می‌روی
شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند
یک نقطه بیش فرق "رحیم" و "رجیم" نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه است که قربانی‌ات کنند
فاضل نظری

برچسب‌ها:

گیاهان هرزه هم عاشق می شوند

نام هاشان را نمی دانم
لیکن هر هرزه گیاهی
گل ظریف خود را دارد
(سام پوو)

برچسب‌ها:

پنجشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۶

عشق ؛ مهر ؛ محبت

::
اين زيبايی نيست که آفريننده عشق است
بلکه اين عشق است که آفريننده زيبايي است
تولستوی
::
فاصله عشق های معمولی را از بين می برد
وعشق های بزرگ و جاودانی را شدت می بخشد
مانند باد که شمع را خاموش می کند و آتش را شعله ور می سازد
لاروشفوکو
::
آنجا که ازدواجی بدون عشق صورت گيرد
حتماً عشقی بدون ازدواج در آن رخنه خواهد کرد
فرانکلين

برچسب‌ها:

گالری های عکس

گالري عکس مجسمه هاي معروف »» اینجا
گالري عکس ساختمان موزه هاي معروف دنيا »» اینجا
گالري عکس با موضوع آزاد »» اینجا
گالري عکس صنعت کشاورزي »» اینجا
اینجا گالري عکس مناطق مختلف ايران »» اینجا
گالري عکس حيوانات »» اینجا
گالري عکس پس زمينه ويندوز »» اینجا

برچسب‌ها:

دوشنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۶

گناه

برنج افشاندن نیز
گناهی است
« ماکیان به جان هم می افتند »
( ایسا )

برچسب‌ها:

نام ها و یادها

نمی خواستم نام چنگیز را بدانم
نمی خواستم نام نادر را بدانم
نام شاهان را
محمد خواجه و تیمور لنگ
نام خفت دهندگان را نمی خواستم
وخفت کشندگان را
می خواستم نام تو را بدانم
و تنها نامی که می خواستم ندانستم
( بر اساس قسمتی از فیلم سربازان جمعه )

برچسب‌ها:

شنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۶

نجوم

علاقه مندان به نجوم و ستاره شناسی می توانند به این سایت مراجعه کنند

دوشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۶

فاضل نظری

آب نطلبیده همیشه هم مراد نیست
گاهی هم بهانه ای است تا که قربانیت کنند
" فاضل نظری "

برچسب‌ها:

سه‌شنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۶

یک هایکو

یک دنیا غم و درد
گل ها میشکفند
حتی در آن هنگام
" ایسا "

برچسب‌ها:

دوشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۶

حرف های پنهانی

بی هیچ تشریفاتی
راست به جانب رقاصه می آید
و به نجوا با او چیزی می گوید
"سو جو "

برچسب‌ها:

زن بی فرزند

زن بی فرزند
چه ظریف رفتار می کند
با عروسک ها
" آ کیر و "

برچسب‌ها:

یکشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۶

خندیدن یا نخندیدن

با فوژان راه میفتیم برای قدم زدن واقعاً فکرای خنده داری داره
از حرف هایی که می زنه می فهمم توی یک دنیای دیگه سیر می کنه
یه پوزخند تحویلش میدم و بهش میگم فوژان تو خیلی ساده ای
جواب پوزخندم را با یک خنده معنی دار می گیرم
دوباره شروع میکنه به تعریف کردن قصه های خنده دار
برای اینکه خوشحال بشه می خندم دوباره سرحال میشه وشیطون
میبینم جلوی یک مغازه خیلی شیک ایستاده زل زده و بادقت داره یک آگهی را میخونه
میرم جلو ببینم چه خبره نوشته : به یک کارگر ساده نیازمندیم
فوژان وارد مغازه میشه منم دنبالش میرم
با جدیت میره جلو از صاحب مغازه می پرسه
شما کارگر ساده می خواستید
میگه : بعله
فوژانقلی : چقدر ساده
ساکت میشیم بعدبه هم نگاه می کنیم
الان نمی دونم اگه بخندم خوشحال میشه یا نه

برچسب‌ها:

جمعه، تیر ۲۹، ۱۳۸۶

شعر ژاپنی

حتی پیش عالیجناب هم
از سر بر نمی دارد مترسک
کلاه بافتنی اش را
دان سویی

برچسب‌ها:

پنجشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۶

زندگی های بی تردید

تنها توی

که پس از آن همه بی حساب زندگی

معنا می کنی

حسرت تمام لحظه هایی را

که بی دلیل عنوان خوبی داشت

با تمام آن تعاریف بی تردید

چه با شکوه

زندگی

آغاز خواهد شد

برچسب‌ها:

چهارشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۶

گربه می خوابد ، بیدار می شود
و با خمیازه های بزرگ
می رود پی عشق بازی
"ایسّا"

برچسب‌ها:

سه‌شنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۶

حمید مصدق

تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیم
باغبان پی من تند دوید
سیب را در دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
وتو رفتی
هنوز سال ها هست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا خانه کوچک ما سیب نداشت
" حمید مصدق "

برچسب‌ها:

دوشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۶

سينا بهمنش

سلسله اشکانیان چشمانم منقرض نخواهد شد
من از تبار آل مویه ام
سينا بهمنش

پدر ، پسر ، مهربانی

وقتی می آییی برای من کتاب نیاور
وقتی بیاور
برای همه کتاب های نا خوانده
وقتی شیرین مزه همه اوقات تلخی هایم
وقتی به نام
پدر ، پسر ، مهربانی
پسرم پدر پاره وقتش را دوست ندارد
سینا بهمنش

پنجشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۶

چشم های روشن وخاموش

مادربزرگ اصرار می کرد
می گفت :اینکه دختر خیلی خوشگل و قشنگیه
دکتر هم که هست خانواده خوبی هم که دارند
پس چرا می گی نه
و من مانده بودم که چگونه برای او توضیح بدهم
وقتی که نگاه در نگاه و چشم در چشم هم شدیم
چشم هیچکداممان برق نمی زد

سه‌شنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۶

هوشنگ ابتهاج

بسترم

صدف خالی یک تنهایی است

و تو چون مروارید گردن آویز کسان دگری

ه الف سایه

برچسب‌ها:

یکشنبه، تیر ۱۰، ۱۳۸۶

در حالی که فجیع ترین جنایت ها را انجام داده بود

سعی می کرد با زندان بان ها

مثل یک جنتلمن رفتار کند

برچسب‌ها:

پنجشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۶

پاک دل

از عارفی پرسیدند که از کجا به این مقام رسیدی ؟ گفت
" عمری بر در دروازه دل نشستم و غیر دوست را راه ندادم "
به نقل از عبدالقائم شوشتری

برچسب‌ها:

چهارشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۶

کالیکلماتور

وقتی پشه خمیازه کشید
خونم را در دهانش دیدم

داستان های کوچکانه

توی چشم های من نگاه می کند
چشمانش بیشتر از همیشه برق می زند
با هیجان و شور و نشاط انرژی بخشی صحبت می کند
یک لحظه سکوت می کند
بعد با اطمینان می گوید
اون عاشق منه
فقط نمی خواد این موضوع را قبول کنه

سه‌شنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۶

قيصر امين پور

آواز عاشقانه ي ما در گلو شكست
حق با سكوت بود ، صدا در گلو شكست
ديگر دلم هواي سرودن نمي كند
تنها بهانه ي دل ما در گلو شكست
سر بسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گريه هاي عقده گشا در گلو شكست
اي داد ، كس به داغ دل باغ دل نداد
اي واي ، هاي هاي عزا در گلو شكست
آن روزهاي خوب كه ديديم ، خواب بود
خوابم پريد و خاطره ها در گلو شكست
بادا مباد گشت و «مبادا» به باد رفت
«آيا»زياد رفت و «چرا» در گلو شكست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرين و آفرين و دعا در گلو شكست
تا آمدم كه با تو خدا حافظي كنم
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شكست

فعلا حالش را ندارم پز کتاب هایی را که خوندم بدم

برچسب‌ها:

مینی مال های آهسته

فرا غ
آنقدر ژرف و پر معنا بود که
وصال
به عمر ما وصال نمی داد

خاطرات جالب هستند
مخصوصا اگر اونها را در فواصل زمانی مختلف بخونیم
به اونهایی که در حال فارغ التحصیل شدن هستند
یا علاقه به خوندن خاطره های جالب دارند پیشنهاد می کنم
حتما این خاطره فارغ التحصیلی را بخوانند

دوشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۶

داستانهای کوچکانه

مرد رئیس در حالی که فکر می کرد دخترک خوشحال می شود گفت : راحت باش
دختر منشی با خودش فکر می کرد: اگر من رئیس تو بودم
الان من به تو با غرور و احساس فداکار می گفتم راحت باش
و هیچکدام شان راحت نبودند

پنجشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۶

گمگشته طریق محبت

از گم شدن
همه می ترسیم اما
زیبا ترین روز زندگیم
روزی بود
که با تو در میانه جنگل گم شدیم
تابستان 77
عبدالملکیان

برچسب‌ها:

می دانم که تو گرفتار سنگینی سکوتی هستی که گویا قبل از هر فریادی لازم است

ـ تمامي خرس‌هاي قطبي چپ‌دست هستند

دوشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۶

تک درخت وصیت کرد
از چوبش تخت خواب دو نفره نسازند
پرویز شاپور

یکشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۶

اولین سلام

ازکجا شروع می شود سلام
اتفاقی که نیست
از میان تمام کائنات
چه می شود که ما به هم رسیده ایم

برچسب‌ها:

جمعه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۶

ناز و نا ناز

دیگه وقتشه یه دعوا راه بندازم
خیلی وقته که منت کشی نکردم
آخ که دلم چقدر لک زده برای ناز کشیدن

برچسب‌ها:

چهارشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۶

پسرخوب

اتفاقی نیست راه کج کردن و خندیدن

برچسب‌ها:

شنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۶

یک آگهی

به یک دختر لوس نیازمندیم
تا لوس بازی در بیاره من هم بهش محل نذارم

برچسب‌ها:

جمعه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۶

تصمیم کبری
با بچه ها قرارگذاشتیم برای اینکه حال یاهو را بگیریم
بریم تو یاهو کلمه ی
را سرچ کنیم google
پسرخوب